همان لحظه که از ورای اتفاقات سادهی روزمره، پشت پرده را احساس میکنم، همان لحظه که احساس میکنم دارم جا میمانم از اصل ماجرا، همان لحظه دستهایم را رو به خودت، رو به آسمانت نگهدار. کف دستهایم را ببین. مثل بعضي از بچههای مدرسهای که گاهی شیطنت میکنند و تقلبهایشان را کف دستشان مینویسند، من هم خواستههایم را کف دستم مینویسم برای لحظهای که حیرت کردهام و فکر میکنم از چیزی جا ماندهام. آرام دستهایم را بالا میآورم. نگاهشان میکنم. از رویشان تقلب میکنم تا بفهمم باید چه کار کنم تا دوباره همه چیز درست شود و به اصل ماجرا برگردم.
و تقلب من همان دعای من است. شاید خندهدار باشد. مگر با دعا هم میشود تقلب کرد؟ البته که میشود. اما این تقلب با تقلبهای امتحانهای مدرسه فرق دارد. بعدش آدم عذاب وجدان نمیگیرد. چون حق کسی را ضایع نکرده است. انگار که از دست خود معلم تقلب کرده باشد. انگار که خود معلم جواب را رسانده باشد. اصلاً شاید اسمش راهنمایی باشد. تو یک وقتهایی را برای این کار گذاشتهای. خودت راهنما زدهای. مثلاً گفتهای ماه رمضان. مثلاً گفتهای قبل از اذان. مثلاً گفتهای سحرها!
- با دستهای بلند شده دعا کن
اولین بار خانمجان یادم داد چهطور دعا کنم. اینکه دستهایم را بالا ببرم. میگفت دستهایت را که بالا میبری خدا جواب دعایت را کف دستت میگذارد. نعمتهایش را در دستهایت فرو میریزد و حاجتروا میشوی. خانمجان خودش همیشه بوی دعا میداد و استجابت. بوی سحر میداد. بوی اذانی که وقتی گفته میشود سیراب میشوی. بوی نعمتهایی که بر دستهایش فرو ریخته بود. بوی آسمانی که خدا هنگام اجابت، در دستانش میگذاشت. خانمجان بهترین تصویر نیایشهای دم افطار بود. ذکری بر لب و همهمهای در دل. خانمجان معجزهی بزرگ زندگی من بود. او پیامبری بود با رسالتی متفاوت. رسالت بالا بردن دستهایی که دلهایشان بیقرار بود. و او رسالتش را به اتمام رساند.
- با درختان و کوهها دعا کن
خانمجان یادم داده بود همیشه برای درختان دعا کنم. برای کوهها هم. میگفت كه درختان دستانشان را رو به آسمان بالا گرفتهاند و هرلحظه دعا میکنند. کوهها هم شبیه درختان هستند. چهرهشان رو به آسمان است و سنگریزههایشان زیر لب دعا میکنند. میگفت دعایت را به آنها بسپار تا پیش خدا ببرند. خدا صدای آنها را خوب میشنود. میگفت در وجود هر درخت و کوهی فرشتهای هست که دعاها را بالا میبرد. دعایت را به بال این فرشته گره بزن تا با دعاهای دیگر به آسمان ببرد. دعاهایت را وقت سحر برای گنجشکان بازگو کن!
- به رسم خودت دعا کن
خانمجان میگفت كه خدا هر بندهای را با دعاهایش میشناسد. هربندهای دعاهای مخصوص خودش را دارد. شاید به ظاهر دعاها شبیه هم باشند، اما در باطن اینطور نیستند. آنها پیش خدا محفوظ میمانند. میگفت وقتی دعایت هنوز مستجاب نشده، بدان که پیش خدا امانت مانده. تمام دعاها یک روز اجابت میشوند. اصلاً در ذات هر دعایی اجابت هست، اما هرکدام به حالتی متفاوت. درست مثل تمام پرندههایی که بالأخره یک روز پر، باز میکنند و پرواز میکنند. هیچ پرندهای برای همیشه در لانه نمیماند. همهشان یک روز میروند و تمام دعاها یک روز اجابت میشوند.
- با دلِ شکسته دعا کن
خانمجان یادم داده بود وقتی دلم شکسته است، دعا کنم. میگفت آن لحظه حس ميكني خدا صدايت را بهتر میشنود و من روزی که بادبادکم از دستم رها شد و رفت گریه کردم. خانمجان لبخند زد و گفت: زود باش دعا کن تا بادبادکت دورتر نشده. دارد پیش خدا میرود. بگو دعاهایت را با خودش به آسمان ببرد... و من تندتند دعا کرده بودم. آنقدر هیجانزده شده بودم که گریهام بند آمده بود و فقط به فکر جملههایی بودم که باید پشت سرِ هم به بادبادک میگفتم تا پیش خدا ببرد. و تمام دعاهای آن روز من اجابت شدند. با اینکه آرزوهایی کودکانه و کم بودند، اما خدا بر تمامشان لباس آمین پوشاند. خدا هميشه مهربان است و در روزهای مخصوصی مهربانتر. و توی ساعتهای مخصوصی فقط تو هستی و خدا. و توی ماههای مخصوصی انگار همهی دلها شکستهاند!
- برای همه دعا کن
خانمجان می گفت كه برای همه چیز دعا کن. برای همه چیز و همه کس. برای دستهایی که یادشان رفته چهطور بالا بروند، برای بچههایی که گم میشوند، برای سیبهایی که نرسیده از شاخه میافتند، برای خیابانهایی که در انتظار نوازش باران هستند، برای آدمهایی که دنبال لبخندهایشان میگردند، توپهایی که زمین میخورند و بالا نمیروند، پنجرههایی که خیلیوقت است باز نشدهاند، چراغهایی که خاموش ماندهاند و درهایی که دیگر باز نشدهاند... برای همه دعا کن تا خدا تو را به اجابت نزدیکتر کند. برای همه اجابت آرزو کن تا خدا طعم اجابتش را به تو بچشاند...
حالا خوب میدانم چهطور باید دعا کنم تا به اجابت برسم. با صدای تمام آدمها و آفریدهها، به جای تمام دهانها و دلهایی که بسته ماندهاند و لحظهای که بادبادکهایم رها میشوند و میروند... درختان و کوههایت را واسطه میگیرم و دستانم را بالا میآورم. آن لحظه تمام دعاهایم را بالا میفرستم و ایمان دارم که اجابت را بر دستانم فرو میریزی.
نظر شما